بدون امضاء

ساخت وبلاگ
نشسته ام و با دور تند همه خاطراتمان را زیر و رو می کنم. تو کجای اینهمه سال و ماه هستی؟ قرار بود من کنار تو در ردیف آخر نشسته باشم، اما من ردیف سه صندلی هفت نشستم و در طول اجرا سعی کردم جلوی گریه ام را بدون امضاء...ادامه مطلب
ما را در سایت بدون امضاء دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6bedoneemzaa5 بازدید : 26 تاريخ : جمعه 5 بهمن 1397 ساعت: 0:58

این را برای تولد عمو عباسم نوشتم:کلماتی هستند که دوستشان داریم،کلماتی هستند که امید می دهند،کلماتی هستند که جان می دهند،آدمها از کلمات هم بیشتر معنا دارند.و از قالبشان بیرون می آیند.معنایی بالاتر از دوست داشتن،عشق، امید و جانِ زندگی.گاه آدمی به جایی می رسد که می بیند دستش به هیچ جا بند نیست و دخیل می بندد بر داشته هایش، بر دوست داشتن هایش، بر امیدهایش.و دوست می دارد و عاشق می شود و امیدوار می شود.و هر بار که نفس می کشد، دوست داشتن هایش، تمام دارایی اش است.و هیچ کاری ندارد جز دوست داشتن.امروز منم بند همین ها شدم.همین کلمات که تا دیروز برایم کلمه بودند و از حالا و همین اکنون تجسم پیدا کردند.با یک اتفاق.با یک کمپین، انگار ما یک کمپین بودیم،کمپین خوشحال سازی یک نفر و چند نفر که غصه افتاده روی دلهایشان.با پولهای کوچک هم می شود کارهای بزرگ کرد و یک تولد به یاد ماندنی ساخت که ما کردیم.و فکر کردم که اگر بخواهم کارهای بزرگتری انجام دهم می توانم باز هم روی همین کمپین و آدمهایش حساب باز کنم.پائیز امسال با اینکه با برگهای زرد و قرمزش دلبری می کند و گاهی رنگ غم می پاشداما امید را زنده کرده.کاش می شد هزاران هزار سطل آب یخ را برداشت و روی سر ریخت و تو را دوباره سالن دید.این بیماری لعنتی که هیچ درمانی ندارد.که شاید از بیست سال پیش شروع شده ، کم کم در وجودت و حالا آنقدر بدون امضاء...ادامه مطلب
ما را در سایت بدون امضاء دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6bedoneemzaa5 بازدید : 14 تاريخ : چهارشنبه 22 آذر 1396 ساعت: 16:51

مریم دارد لحظه شمارس می کند هر لحظه برای بدنیا آمدن پسرش و من لحظه شماری می کنم برای دیدن هر دویشان.

یکهو اینهمه فاصله افتاد.

خودت و حالا پسرت.

کتابی که می خوانم "هرس"نسیم مرعشی ، همه اش زنی است که می خواهد پسر داشته باشد، مردی که مال خودش باشد. 

یعنی اگر آدم پسر داشته باشد این همه احساس عجیب و خوبی است؟

نمی توانم باور کنم یا اینکع برایم سخت است.

بچه بزرگ می شود و همه سختی اش برای پدر و مادر است و بعد می رود دنبال کار خودش. چه دختر چه پسر.

بدون امضاء...
ما را در سایت بدون امضاء دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6bedoneemzaa5 بازدید : 12 تاريخ : چهارشنبه 22 آذر 1396 ساعت: 16:51

موسیقی تازه جان تازه بخشیده، اما امروز بیشتر فکر می کردم. می خواهم بنویسم اما فکرها نمی گذارد مثل یک عالم ابر سفید تپل که این روزها آرزوی دیدارشان را دارم در آبی آسمان شهر، می آیند روی نوشتنم می نشینند. اما این موسیقی آرنالدس ایسلندی گرم گرم است، مثل دریاچه های آبگرمش، همانها که پارسال هدی رستمی عکسشان را گذاشته بود، با اینکه از یکی از سردترین نقاط جهان آمده،  هی فکر می کنم و هی خیره می شوم، خیره می شوم به موزیک، انگار درون نتهایش می غلتم ، می چسبم، خیره می شوم به صداها، و سکوت می کنم. حرفهایم بند می آید.می خواهم فقط بشنوم و هیچ نگویم.لابد دارم فرار می کنم، فرار می کنم از روی دیگر سکه، از زندگی واقعی، از همه چیزهای ناراحت کننده، مثل شایعه زلزله تهران، مثل آلودگی هوا که امروز واقعا چشمانم را سوزاند، مثل دوریم، مثل دوریت، مثل بیماریش، مثل نبودنش،مثل سالهای خوشبختی که انگار هنوز هم زنده هستند و فقط یک خیره شدن به صداها کافی است تو را ببرد به گذشته هایی که قابل برگشت نیستند و فقط خیرگی اش مانده است.این موسیقی سرزمین های قطبی دور فقط زندگی نیست، همه خاطرات است، همه پاییزها، همه برفهایی که بر سرمان باریدند، همه خندیدنهای از ته دل بی بهانه، همه جوانی و انرژی رفته، و مگر می شود فصل باریدن برف شود و من یادت نیفتم که رفته بودی آدم برفی بسازی؟مگر می شود...شده است. بدون امضاء...ادامه مطلب
ما را در سایت بدون امضاء دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6bedoneemzaa5 بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 22 آذر 1396 ساعت: 16:51

فردا می نشینی خانه ات که بیایند دیدنت؟

دلم میخواهد منم می توانستم بیایم و ببینمت و بعد از اینهمه سال بگویم عیدت مبارک و ازت عیدی بگیرم و اشکم بند نیاید و این همه دلتنگیم را بریزم توی اشکهایم.

آه

مثل یک خواب می ماند.

بدون امضاء...
ما را در سایت بدون امضاء دنبال می کنید

برچسب : غدیر, نویسنده : 6bedoneemzaa5 بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 4:43

نگار:اینکه فیلم ضعفهای بسیاری دارد را قبول دارم و نقدهایش را با یک سرچ ساده می توان خواند.شاید به خاطر اینکه فیلمهایی که می بینیم خیلی کم است و برای همین وقتی جلوه های عجیب و غریب سینمایی را می بینیم، جذاب است. وگرنه در هالیود اینگونه فیلمها فراوان است.اما سکانسهایی در فیلم نگار ساخته رامبد جوان است که من از قدرتش و تاثیری که بر بیننده می گذارد، لذت می برم.لحظه هایی عجیب و باور نکردنی مخصوصا وقتی بدون امضاء...ادامه مطلب
ما را در سایت بدون امضاء دنبال می کنید

برچسب : نگار,تابستان, نویسنده : 6bedoneemzaa5 بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 4:43

دلم نمی خواهد شهریور تمام شود

و تابستان برود.

این اولین بار است که

نمی خواهم غروبهای دلگیر پائیزی از راه برسند

شبهای بلند بیایند و ما را ببلعند.

دلم نمی خواهد صبح سرد بیدار شوم و 

بزنم به خیابان.

می خواهم همچنان در تعطیلاتی نصفه نیمه باشم

تا در پائیزی تمام وقت با برگهای زرد و خشک شده

پائیز بدون باران را دوست ندارم.

شهریور باید بیشتر طول بکشد.

این یک دستور است.

بدون امضاء...
ما را در سایت بدون امضاء دنبال می کنید

برچسب : شهریور, نویسنده : 6bedoneemzaa5 بازدید : 20 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 4:43

اژدهاک در خود فرو رفت و پیچید، و با همه ی توان ِ خود از درون ِ استخوان ها بلندترین غریوِ دردش را برآورد: من که نخواسته بودم دیو باشم! من که نخواسته بودم دیو باشم!

بدون امضاء...
ما را در سایت بدون امضاء دنبال می کنید

برچسب : اژدهاک, نویسنده : 6bedoneemzaa5 بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 4:43

چه خوب که خاطراتی هستند که ته قلبت احساس می کنی که لحظه هایی داشته ای که از خود خود واقعی ات لبریز می شدی. لحظاتی که گاهی فقط با یک کلمه،  موزیک یا حتی عطر تو را به یاد خودت می اندازد. خود ده سال پیش، خود سیزده سال پیش. خود عاشقی که برای داشتن همه چیز می جنگید و نمی دانست که زندگی همین جنگیدنها و ایستادن است.ایستادن بر سر چیزهایی که شاید برای دیگران خنده دار و بی ارزش بود. و اکنون دخترک قصه های دو بدون امضاء...ادامه مطلب
ما را در سایت بدون امضاء دنبال می کنید

برچسب : مرور, نویسنده : 6bedoneemzaa5 بازدید : 14 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 4:43

سر شهرکمان اینطوری نبود، یک باغ کوچک نه خیلی مخوف بود با یک سوپرمارکت مثل مغازه داستانهای دیکنز(تاریک و نمور)،دری که با کش بسته می شد و فروشنده ای که خیلی مهربان بود و همه را می شناخت. یک موتوری که تند تند سفارشها را می آورد. یعنی این باغ کوچک و سوپر مارکت مال پانزده سال پیش است.بالاخره این باغ که متعلق به همه ساکنان شهرک بود تبدیل به فضای سبز شده. فضای سبزی که برای بچه های کوچک وسایل چندانی برای بدون امضاء...ادامه مطلب
ما را در سایت بدون امضاء دنبال می کنید

برچسب : پارک, نویسنده : 6bedoneemzaa5 بازدید : 17 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 4:43