برچسب : نویسنده : 6bedoneemzaa5 بازدید : 26
برچسب : نویسنده : 6bedoneemzaa5 بازدید : 14
مریم دارد لحظه شمارس می کند هر لحظه برای بدنیا آمدن پسرش و من لحظه شماری می کنم برای دیدن هر دویشان.
یکهو اینهمه فاصله افتاد.
خودت و حالا پسرت.
کتابی که می خوانم "هرس"نسیم مرعشی ، همه اش زنی است که می خواهد پسر داشته باشد، مردی که مال خودش باشد.
یعنی اگر آدم پسر داشته باشد این همه احساس عجیب و خوبی است؟
نمی توانم باور کنم یا اینکع برایم سخت است.
بچه بزرگ می شود و همه سختی اش برای پدر و مادر است و بعد می رود دنبال کار خودش. چه دختر چه پسر.
بدون امضاء...برچسب : نویسنده : 6bedoneemzaa5 بازدید : 12
برچسب : نویسنده : 6bedoneemzaa5 بازدید : 18
فردا می نشینی خانه ات که بیایند دیدنت؟
دلم میخواهد منم می توانستم بیایم و ببینمت و بعد از اینهمه سال بگویم عیدت مبارک و ازت عیدی بگیرم و اشکم بند نیاید و این همه دلتنگیم را بریزم توی اشکهایم.
آه
مثل یک خواب می ماند.
بدون امضاء...برچسب : غدیر, نویسنده : 6bedoneemzaa5 بازدید : 18
دلم نمی خواهد شهریور تمام شود
و تابستان برود.
این اولین بار است که
نمی خواهم غروبهای دلگیر پائیزی از راه برسند
شبهای بلند بیایند و ما را ببلعند.
دلم نمی خواهد صبح سرد بیدار شوم و
بزنم به خیابان.
می خواهم همچنان در تعطیلاتی نصفه نیمه باشم
تا در پائیزی تمام وقت با برگهای زرد و خشک شده
پائیز بدون باران را دوست ندارم.
شهریور باید بیشتر طول بکشد.
این یک دستور است.
بدون امضاء...برچسب : شهریور, نویسنده : 6bedoneemzaa5 بازدید : 20
اژدهاک در خود فرو رفت و پیچید، و با همه ی توان ِ خود از درون ِ استخوان ها بلندترین غریوِ دردش را برآورد: من که نخواسته بودم دیو باشم! من که نخواسته بودم دیو باشم!
بدون امضاء...برچسب : اژدهاک, نویسنده : 6bedoneemzaa5 بازدید : 10
برچسب : مرور, نویسنده : 6bedoneemzaa5 بازدید : 14
برچسب : پارک, نویسنده : 6bedoneemzaa5 بازدید : 17